دستانِ بزرگ ِ رها شده ات؛

...........................................................

صدای اذان توی آسمان چرخ می‌خورد
من یاد سه سال پیش از اینم که نذرت کردم
نذر کردم باشی روزه گرفتم براش
عبادت کردم. آنقدر که دستم می‌رسید به آسمان فشارش دادم
نوک انگشتم را زدم به شانهء خدا گفتم ببین چه کوچکم!؟ تا شانه ات هم به زور رسیدم! نگذار برود من تنها بمانم
گفتم من قدّم به دنیا هم نمی‌رسد شانه هایش باید باشد رویشان بنشینم دنیا را ببینم
خدا گوش نداد..تو هم که رفتی..من هم که کوچک بودم، دیگر نه خدا را دیدم نه دنیا را..؛

متولد شدن: مکروه است و کفاره دارد؛

...................................................................................

دنیای عجیبیست
می آیند و گریزانند
عشق می جویند و متنفرند
نالان و فارق اند
...
اختیار زندگی‌مان را می خواهیم، نمی دهند
که هندوانه به شرط چاقوست و
دنیا را به قرعهء ما کال می فروشند؛

من از تو به خودم می پیچم؛

..............................................................

باز من و
از درد نوشتن و
به درد فکر کردن

تو و
از من نوشتن و
به درد فکر کردن

درد کشیدن و...نوشتن؛

بیست و دوم: تلخ و گوارنده و خوش؛

.................................................................................

دیگر انگار برایت نمی‌نویسم
خیالت راحت..دیرگاهیست دلم قفست نیست

فقط نمی‌دانم از من چه مانده جز همان تشدید اوّل و همین اسمی که روی دوش عالمی سنگینی می‌کند..

نه خسته نیستم!
شکر دو جهان، من صبرم هم تشدید دارد نازنین؛

دو سه مثقال؛

..............................

اعتماد کردن به هر کسی حد خودش را دارد
اعتماد و احترام را از حدشان که بگذرانی، زیادیش را هم بالا می آورند توی صورتت؛

 

پ.ن. شاملو می گفت که سعادت پاداش اعتماد است. من میگم اصلن کم سعادتی از مائه. شما شر مرسان لطفن.

بیست و یکم: خوابم می‌بَری؛

...............................................................

تــــو برای آرام گـرفتن‌هــــام
شبیه یک حلقه لیـمو امانی
کنــــــار لیـوان گل گاوزبانـی

             ترشی و دلنشین؛

آتش ِ تو از من...خنده هات برای من است؛

............................................................................................

      از چه این گونه می سوزی جانکم؟

من که پشت سرت آب هم ریخته بودم!

بیستم: نیم چه فاصله شد؛

............................................................

هیچ کس نفهمید
کجا
کدام لحظه، شب تمام شد

تو خوابیدی
من یک نیم‌کره آن‌طرف‌تر
به رخوت انتظار برخواستم؛

کافه. سیز. در افق بود که پرسید سوار؛

........................................................................................
میگم اعتماد شرط ِ اوّل دوستی هست
احترام شرط ِ دومش
عکس ِ نقیض ِ گزارهء شرطی رو بگو خاله ببینه؛

پ.ن. من دلتنگم..تو نیستی؛

................................................................

غمی در دل من نشسته
مثل اذان صبح
هم آرام و بی خواب
رمق برخاستن ندارم..؛

پنج/ فرم های ارگانیک هم شکستند و نیامدی؛

........................................................................................................

شاید طرح پلیور یک مرد جوان ایرلندی باشم. چهارخانه های ریز حلقه ای مشکی.

باید عطر بهتری پیدا کنم که به طرح پیراهن بودن بیاید. بوی شامپو ندهد. خاطره انگیز هم...باشد البته؛

اندکی صبر....؛

...............................

آواز گنجشککان بیهوده ست
گاهی سراسر ِ شب

من از بیخوابی برنمی خیزم؛

چهار/ از همه جای دنیا موسیقی رد می‌شود؛

.......................................................................................................

اگر بشود یک نوت موسیقی بسازم، اسمش را می‌گذارم "پی".

بعد باید صدای بوئینــــگ مثل فنر بدهد گمانم. راه که بروم همه اش نوت پی بنوازم؛

سه/ تو آسمان ها دنبالت بگردیم؟؛

......................................................

شاید یک روزی بلیط ابر سواری چاپ کنند!

یک ابری مثلن شبیه یوزپلنگ کرایه می کنم که سریع بدود. خال هاش سرخابی و لیمویی باشد. اگرنه همان سفید ساده

میدوَد باد از توی حلقه های موهام رد می شود صدا می دهد. انگار که توی هوا شلاق زده باشی

فقط شلاق به ابر بخورد نگرانم خراب کند فرمش را...؛

دو/ یک حلقه موی سیاه روی شانه ام تاب می خورد؛

...........................................................................................

یک بار هم سرخپوست می شوم. اسم می خواهد؟ حلقه حلقه در آسمان مثلن!

یک اسب هم دارم سرکش و وحشی. رنگش قرمز دانه اناری باشد.؛

تابستان و یازده دقیقه؛

......................................

Parnian ♫♪•`°