خواب هایم هوس ِ جفت شدن دارند؛

بادبان‌ها را بکشید
باران
چندی‌ست شروع به باریدن کرده
خشکی‌ها همه به گُل نشسته‌اند
و من٬ تمام ِ پیامبری‌اش را
ایمان آورده‌ام؛

بگو آسمان یک کمی تند تر ببارد....؛


تو حتمن خود ِ پاییزی
توی ِ دلم چه برگ ها می لرزانی....می ریزانی؛



بشنویم

بعد از این بی‌خوابی، بی‌داریست؛

رفتن‌ت رویای ِ صادقه بود
بعد از رفتن ِ تو، خواب از سرم پرید
و نشست روی ِ شانهء کسی
که کولی "رقیب" خوانده بودش
حالا رقیب آرام است
بی خیال است
و به روبرو نگاه می‌کند
و حتمن به تعبیر ِ خواب معتقد نیست
- من آن وقت ها کمی خرافاتی بودم
که خوشت نمی آمد -
جای ِ پای ِ خواب‌ت روی ِ شانه ام تیر می‌کشد
جای ِ پای ِ خودت روی ِ قلبم
از این کلیشه گویی‌های ِ عاشقانه بگذریم
دیشب خواب دیدم برگشته‌ای
برای ِ دومین بار آرزو کردم
خواب ِ زن، چپ باشد؛

یک شخص ِ ثالث ِ شکلاتی لطفن؛

یک بهانهء خیلی مرتفعی اگر داشتم٬ راه می‌افتادم می‌رفتم یک جایی که دستم به هیچ‌کس نرسد.
و خیال می‌کردم تفاوت‌هایی هست
که برای ِ بودن٬ نبودنشان الزامی‌ست.
و سال‌ها گیس سفید می‌کردم
تا نبودنم را یاد بگیرم
از تمام ِ شخص ِ ثالث‌های ِ بی تفاوتی
که دستشان به من نرسید تا بفهمند
آن چه معادله را می‌سازد٬ مجهول نیست! نبودنش است؛

بیست و هشتم: توی ِ دلم ایستاده ای؛

دوست داشتن‌ت را گذاشته ام زیر ِ پایم، قدّم بلند شود. دستم به بالاهای دنیا برسد.
از آن بالا برای حرف زدن‌هات دست تکان می‌دهم؛